برای شما یک مصاحبه تک از فریدون زندی آماده کردم که عمرا اگه لنگه اش رو پیدا کنید .خواهش می کنم که مطلب رو از وبلاگم به وبلاگ خودتون منتقل نکنید . اگر خیلی دوست دارید که بیننده های وبلاگتون این مصاحبه رو بخونن ، به این مطلب لینک مستقیم بدید . به هر حال خیلی از معرفت دوره که آدم مطلبی رو بدون اجازه برداره . خواهشا فراموش نکنید که پیام بذارید .
قبل از مصاحبه باید بهتون بگم که متاسفانه به دلیل مسافرت ، نمی تونم یه مدتی وبلاگ رو به روز کنم ...
فریدون زندی در گفت وگو با نشریه آلمانی رالف فروینده درباره خودش، ملیت اش ودلایل پیوستن اش به تیم ملی ایران می گوید !
نام: فریدون نام خانوادگی: زندی ملیت: ایران تاریخ تولد: 26/4/1979 قد: 184 سانتیمتر وزن: 80 کیلوگرم تعداد بازی در بوندس لیگا: 46 تعداد گل در بوندس لیگا: 6 تعداد بازی ملی: 8 تعداد گل ملی: یک
فریدون زندی بازیکن کایزرس لاترن، در شمال آلمان به دنیا آمده و در آن جا بزرگ شده است. این بازیکن 26 ساله تا به حال فقط در باشگاه های آلمانی بازی کرده است. با این حال، در جام جهانی که در وطن مادرش برگزار می شود، برای تیم ملی وطن پدرش بازی خواهد کرد.
آقای زندی، آیا شما قبل از اولین بازی ملی تان هم به ایران رفته بودید؟ بله، اما فقط دوبار با پدر و مادرم. من ایران را فقط از طریق آن ها می شناختم، چون همیشه از پدرم با کنجکاوی زیاد دربارة ایران سؤال می کردم. مدتی هم اصلا به خاطر مشکل سربازی نمی توانستم به ایران بروم. اگر می رفتم، باید به سربازی می رفتم.
در زندگی تان تا به حال، خود را به عنوان یک ایرانی احساس کرده اید؟ من با دو زبان بزرگ شده ام. مادرم با من آلمانی حرف می زد و پدرم فارسی. ولی با خانوادة پدرم خیلی ارتباط داشتیم. برای همین همیشه خودم را یک ایرانی می دانستم. من ویژگی های آلمانی و ایرانی دارم و این از نظر من مثبت است. اما در کل، من روحیة ایرانی دارم، مخصوصا در اموری که مربوط به روابط دوستی و خانواده می شود.
شما با کمی شانس می توانستید در تیم ملی آلمان هم بازی کنید. تصمیم گرفتید برای ایران بازی کنید تا بتوانید در جام جهانی حضور داشته باشید؟ نه، این باور و عقیدة قطعی من بود. بعد از این که دو بار به تیم 2006 دعوت شدم، برای حضور در تیم ملی آلمان شانس داشتم. اما چون امید داشتم که برای ایران بازی کنم، درخواست آن ها را رد کردم. چنین چیزی دو سال پیش ممکن نبود، چون من برای تیم ملی جوانان آلمان بازی کرده بودم. اما بعدا این قانون جدید وضع شد که به من اجازه می داد در تیم ملی ایران بازی کنم.
چه جوری به تیم ملی دعوت شدید؟ آیا شما یک نامة دوستانه به فدراسیون ایران نوشتید و به آن ها گفتید که یک بازیکن آلمانی در بوندس لیگا با اصل و نسب ایرانی هستید؟ یا این که خود ایرانی ها توجه شان به شما جلب شد؟ نیازی نبود که من درخواستم را بفرستم! وقتی این قانون جدید تصویب شد، احتمالا کشورهایی مثل ایران، کرة زمین را به دنبال بازیکن گشتند.
آیا این که شما واقعا احساس ایرانی بودن می کنید هم مورد ارزیابی قرار گرفت؟ نه. مربی تیم، همراه یک نمایندة فدراسیون آمد. بعد ما در مورد تیم ملی و دربارة من صحبت کردیم. آخر سر هم به من دو ماه و نیم فرصت دادند تا درباره اش فکر کنم. و این عادلانه بود، چون من برای تصمیم گیری به این مهلت نیاز داشتم.
این که جام جهانی بعدی در آلمان است، چقدر اهمیت داشت؟ یک تصادف شیرین بود! اما من قطعا بعد از جام جهانی هم برای ایران بازی خواهم کرد.
اگر مدتی پیش از نخستین بازی تان برای ایران، یورگن کلینزمن تماس می گرفت، چی کار می کردید؟ دیگر توفیری برایم نداشت، چون تصمیم ام را گرفته بودم. این یک مسألة خیلی مهم بود.
با این حال، شانس قهرمان جهان شدن، با ایران اصلا وجود ندارد. شما شیفتة چه چیزی در این کشور هستید که حاضر شدید سفرهای طولانی این دیدارهای ملی را که در زندگی حرفه ای تان هم تأثیر می گذارند، به جان بخرید؟ در ایران، یک علاقة باور نکردنی به ورزش وجود دارد. اصلا با آلمان قابل قیاس نیست. در ایران، شما به عنوان یک فوتبالیست نمی توانید بدون این که شناخته شوید، در خیابان راه بروید یا بروید یک قهوه بخورید. دائم با شما حرف می زنند. زندگی با تیم ملی در سفرها، خیلی راحت است و از این لحاظ با بوندس لیگا قابل مقایسه نیست. موقع غذا خوردن، همه راجع به غذاها حرف می زنند. همه در کل، خیلی مهربان هستند و این واقعا عالی است. البته یک مسألة مهم دیگر، این بود که فیفا زمان مسابقات ملی در سراسر جهان را با تقویم لیگ ها هماهنگ کرد. در ضمن، ما آن قدرها هم بد نیستیم. ما اگر هم قهرمان جهان نشویم، می توانیم از گروهمان صعود کنیم.
من نه کاتولیک هستم، نه پروتستان من به خدا اعتقاد دارم و در کل، روحیه و جهان بینی ام هم به اسلام می خورد
اولین بازی ملی تان در تهران چگونه بود؟ اولین بازی ملی ام، یک بازی مهم در مرحلة مقدماتی، مقابل ژاپن بود. ساعت 19 مسابقه شروع می شد، ولی از ساعت 12، استادیوم با 120 هزار نفر پر شده بود. ظاهرا بیرون استادیوم هم 50 هزار نفر بودند. کل استادیوم، ما را تشویق می کرد. آن قدر صدایشان بلند بود که آدم، صدای خودش را هم نمی شنید. من هم خوب بازی کردم و گل سرنوشت 2 ـ یک را ساختم. فوق العاده بود.
طولانی ترین اردوی ملی تان 16 روز طول کشید. به یک جهان دیگر سفر کرده بودید؟ بعضی چیزها واقعا خارق العاده است. رسانه ها نیز در ایران، دیوانه تر از آلمان هستند.
یعنی چه جوری؟ در کل، رسانه ها اجازة کارهای بیشتری دارند. آن ها داخل رختکن هم می شوند و حتی بین دو نیمه هم سؤال می کنند. هر جایی همیشه یک دوربین هست. این مسأله کمی مرا آزار می دهد. در چنین مواقعی، من آلمانی هستم. بقیه خیلی راحت با این مسأله برخورد می کنند. این در تیم آلمان، غیرممکن است.
شاید بد نباشد که یورگن کلینزمن در یکی از سفرها همراه شما بیاید! فکر خوبی است! شاید انجام یک کارآموزی در تیم ما به دردش بخورد... اما جدی، بعضی جاها محدودیت هم وجود دارد. در کره شمالی، در آن بازی ای که کمی قبل از پایان و نتیجة 2 ـ صفر به نفع ما داشت متوقف می شد، یک دوربین در رختکن بود. اما رئیس ورزش، انتشار تصاویر را قدغن کرد. چون می گفت ممکن است در بازی برگشت، طرفداران ایرانی بخواهند از کره ای ها انتقام بگیرند.
چه اتفاقی افتاده بود؟ وقتی که بعد از بازی می خواستیم از رختکن خارج شویم، توسط کره شمالی ها تعقیب شدیم. بعد به رختکن برگشتیم و دو ساعت در آن جا حبس بودیم.
در آن لحظه از تصمیم تان پشیمان نشدید؟ البته ترس که داشتم، مثل همة بازیکنان دیگر. اما از سوی دیگر، این یک تجربة استثنایی هم بود.
در ایران فقط مردها می توانند به استادیوم بروند. احساس عجیبی نیست؟ به عنوان بازیکن، آدم خیلی متوجه این نمی شود. می دانی که فقط تماشاگر مرد در استادیوم هست. اما در حین بازی، خیلی به آن فکر نمی کنی. علاوه بر این، طرفداران زن تیم حریف به استادیوم می آیند و همراه آن ها چند زن ایرانی هم وارد استادیوم می شوند.
فارسی تان آن قدر خوب هست که بفهمید آن ده روزنامة ورزشی، دربارة شما چه می نویسند؟ حروف فارسی را هنوز نمی توانم درست بخوانم. گزارش هایی را که در مورد من نوشته می شود، کمتر می فهمم اما دوست دارم در کل، بیشتر دربارة فوتبال ایران بدانم.
شما در آلمان بزرگ شده اید. به عنوان تنها بازیکنی که سبک زندگی غربی دارید، مشکلی در تیم نداشتید؟ وقتی برای اولین بازی ملی ام به بحرین رسیدم، همة بازیکنان به اتاقم آمدند و به من خوشامد گفتند. این در آلمان، غیرقابل تصور است. البته هر کسی هم از من می پرسد مسلمان هستم یا نه...
حالا مسلمان هستید؟ من، نه کاتولیک هستم، نه پروتستان. در دین اسلام، هر کس از بدو تولد، مسلمان است. واقعیت این است که من به خدا اعتقاد دارم و در کل، روحیه و جهان بینی ام هم به اسلام می خورد. آیا دین در تیم ملی ایران، نقش مهمی بازی می کند؟ قبلا در اردو نماز جماعت هم خوانده می شده. اما حالا قبل از بازی با هم دعا می کنیم. البته زمان خیلی کمی می گیرد.
رابطة متشنج فعلی ایران با برخی از کشورهای غربی، روی تیم تأثیر می گذارد؟ مسائل سیاسی ایران را به طور جدی دنبال نمی کنم. برای من این مهم است که در تیم و در جامعه، هیچ چیز آن طور که در آلمان تصور می شود، نیست و خیلی راحت تر است. حتی ایرانی های خارج از کشور هم به تیم ملی شان افتخار می کنند و دلبستگی خاصی را به وطنشان نشان می دهند. وقتی که ایرانی های مقیم آلمان در خیابان با آدم صحبت می کنند، احساس خوبی دارم. من به دلایل سیاسی، ایران را انتخاب نکردم. به خاطر خود کشور، مردمش و روحیه شان بود.
حال کردید ؟! پیام یادتون نره لطفا .
| نوشته شده توسط تیم ملی در جمعه 84/10/9 و ساعت 10:42 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
مدیر وبلاگ : تیم ملی[67] نویسندگان وبلاگ : Atiyeh (@)[0]